دلم تنگست، نمیدانم چو من تنگست دلت ؟
چو غم رفتی به دل جانا، بگو سنگست دلت ؟!؟
بیا بنگر که خون شد، رفت مهرت از دلم
ترا سوگند دادم ،در چه نیرنگست دلت ؟
دلت گرچه نمی سوزد به حال خسته ام
ستم هردم کند بر من ،چه با هنگست دلت !
نمی دانم قریب من تو هستی، یا که نه ....
گمانم دور از من چند فرسنگست دلت
امید آشتی هرگز ندارم از تو من
خدا داند به من هر لحظه در جنگست دلت
به سنگ غم زدی یک عمر احساس مرا
شکسته شیشه ی عشقم، مگر سنگست دلت !
م.ع.بدر